جفت شش!

ساخت وبلاگ

 یک ماه از مهاجرتم گذشت...

تقریبا تمام روزها و شبهاش برام پر از اشک بود و دلتنگی...

حتی خوشگلترین و لاکچری‌ترین جای این گرونترین شهر دنیا اونقد سر ذوقم نمیاره... 

تو آخرین حوصله و ذوق من، برای دوست داشتن یه دنیا بودی...

- پنج آبان. صفردو

جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 64 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 22:42

زنگ زدم به مامان. میگم بابا عرفان اومده بود پایین دختره هم‌خوابگاهیم کوره منو ندیده نمیشناسه ولی یهو به عرفان گفت تو و دوستت ایرانی هستین؟ عرفان گفت آره از کجا فهمیدی؟ از لهجه‌مون؟ دختره یهو گفت نه دوستت خیلی مهربونه زبون مارو نمیفهمه‌ها ولی خیلی اینجا به ما کمک میکنه....  آخر حرفام یهو دیدم بابا بغضش گرفته و سعی میکنه بروز نده...  یاد شبی که فرداش پرواز داشتم افتادم. ساعت یک شب یهو گفت چقد بدم نری؟ تلفنو پیچوندم و تمومش کردم... نشستم زل زدم دیوار روبروم ... فقط اشکام بود ک بیصدا میرفت... متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. .-چهارده‌.آبان.صفردو جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 51 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 22:42

دراز کشیدم کف اتاقم دستامو گذاشتم زیر سرم زل زدم به بغ بغو های تو آسمون روی کلیسای جلو خوابگاهم و دارم فکر میکنم... علیرضا قربانی میخونه: ببخش اگر با خیال بودن تو زنده ام... اگر تورا نبردم از یاد... بازم فکر فکر فکر... آخرش مخم جر میخوره از این همه سکوت و فکر...                    - پانزده آبان صفردو جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 76 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 22:42